در من زمستانی است

که بارش هایش را

از یاد برده است

زنی

که بی پروای غرق شدن

دستش را

در زخم های من

به خاطر می آورد

می بوسدم

و دی

غرق باریدنم

تنهایی می کند.


***

در سرماهای زیر صفر

سیگارم را دارم

شالی که مادر دوخت

و بوسه های تو را.

مثل حالا

که تا نیمه

در برف دی ماه

خاکستر می شوم


***

بر لبانت

زورقی از کیمیا و عسل

تنهایی را

از جزیره ی جانم

دور کرده است

" دور "

شکل لبان تو

در مسافت عریانی است.


+ به نبشته درآمده چهارشنبه ۲۹ دی ۱۳۸۹به گاه 11:55 به آه محسن اکبرزاده |