در من زمستانی است
که بارش هایش را
از یاد برده است
زنی
که بی پروای غرق شدن
دستش را
در زخم های من
به خاطر می آورد
می بوسدم
و دی
غرق باریدنم
تنهایی می کند.
***
در سرماهای زیر صفر
سیگارم را دارم
شالی که مادر دوخت
و بوسه های تو را.
مثل حالا
که تا نیمه
در برف دی ماه
خاکستر می شوم
***
بر لبانت
زورقی از کیمیا و عسل
تنهایی را
از جزیره ی جانم
دور کرده است
" دور "
شکل لبان تو
در مسافت عریانی است.